عزیز دلمون امشب که داشتی تو کشوهاتو میگشتی از توی کشوی تختت شیشه شیرت رو پیدا کردی، شما که هیچ وقت لب به شیشه شیر نمیزدی امشب ازش خوشت اومد و همینطور شیشه شیر خالی رو میمکیدی.... من هم رفتم و توش آب ریختم و شما بیشتر خوشت اومد ، همینطور دو دستی شیشه شیر رو گرفتی و راه میرفتی و آب میخوردی ، عزیزم تو یه لحظه و یک آن اتفاق افتاد ، در حالی که تو دو قدمی مامانی بودی ، و سرت رو بالا گرفته بودی و راه میرفتی ، جلو پات لپ تاپ رو ندیدی و صورت نازت خورد به کنج لپ تاپ بد... بمیرم برات بین لپت و لبت انگار سوراخ شده خیلی خون اومد ، خیلی هول شدم و به بابایی زنگ زدم که سریع خودشو برسونه خونه ... خیلی ببخشید مامانی تو یک لحظه اتفاق افتاد و با اینکه تو ...